تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
عرب هر چه باشد مرا دشمن است
کج اندیش و بدخلق و اهرمن است
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت
همه روز ایرانیان تیره گشت
جهان را دگرگونه شد رسم و راه
تو گونی نتابد دگر مهر و ماه
ز می ، نشنه ، نعمه از چنگ رفت
ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خوار گشت و هنر شد و بال
به بستند اندیشه را پر و بال
جهان پر شد از خوی اهریمنی
زبان مهر ورزیده و دل دشمنی
کنون بی غمان را چه حاجت به می
کران را چه سودی ز آوای نی
که در بزم این هرزه گردان خام
گناه است در گردش آریم جام
بجانی که خشکیده باشد گیاه
هدر دادن آب باشد گناه
چو با تخت ، منبر برابر شود
همه نام بوبکر و عمر شود
ز شیر شتر خوردن و سوسمار
عرب را به جایی رسیدست کار
که تاج کیانی کند آرزو
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود ...