یک داستان واقعی و تکان دهنده
پرستار ، جوان با یونیفرم ارتشی و ظاهری خسته و مضطرب را بالای سر بیمار آورد و به پیرمردی که روی تخت دراز کشیده بود گفت: آقا پسر شما اینجاست
پرستار مجبور شد چند بار حرفش را تکرار کند تا بیمار چشمانش را باز کند ...
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و نهم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 10:29 توسط آدم
|